۱۳۹۹ مرداد ۱۰, جمعه

...

سه تا بچه بودند با فاصله سنی چند ماه با هم. دو تای شان ‌بامیان بود و یکی شان کابل. با هم دوست بودند چون پدر مادرهای شان ‌با هم دوست بودند. دو تای بامیانی هم رفتند کابل و سه تا دوست با هم رفتند مکتب. یک سال و نیم ‌هم کلاسی بودند و بعد یکی شان آمد اینجا. بعدتر دومی رفت اروپا و بعدتر سومی آمد کمی بالاتر از ما. 
دوستان دیگر همدیگر را ندیدند. کم کم با هم تماس تصویری داشتند اما ارتباط شان داشت کمرنگ و کمرنگ تر میشد. 
دیروز بچه با یکی از دوست ها بعد از مدتها داشت گپ می زد، صدای دوست آهسته بود و کلمات را بسیار کوتاه و شمرده شمرده ادا می کرد. تماس که قطع شد بچه گفت وقتی کابل بودیم دوست خیلی confident بود و بلند بلند گپ می زد. حالا چرا اینقدر آهسته گپ می زند. گفتم ‌شاید چون فارسی برایش سخت است. 
پ.ن:‌ وقتی گپ می زدند اینقدر قشنگ هزارگی گپ می زدند که آدم دلش می خواست گفتگوی شان هیچ وقت خلاص نشود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر