۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه

...

من از آن آدمهایی هستم که اگر بگویند فردا هشت صبح امتحان داری، می خواهم فردا هشت صبح امتحان را بدهم و خلاص شود، چه درس خوانده باشم، چه نخوانده باشم. چه آماده باشم، چه نباشم، فقط می خواهم خلاص شود. 
مدرسه که می رفتیم روزهای امتحان ‌بچه ها خدا خدا می کردند که معلم نیاید، امتحان نگیرد، یک هفته دیگر وقت بدهد. من اما می گفتم کاش بیاید و امتحانش را بگیرد و برود. آدم صبوری نیستم، آدمی هستم ‌که می خواهم همه چیز سر وقتش انجام شود حتی بدون اینکه بدانم بعدش چه می شود. 
فکر می کنم نمی توانم فشار اضافی را تحمل کنم، از هر چیزی که استرس بدهد بهم فرار می کنم حتی چیزهای خرد و ریزه که شاید به نظر دیگران استرسی نداشته باشد برای من اما دارد، چیزهای احمقانه و ساده که اگر به کسی بگویم (به بعضی ها گفته ام) ‌بهم می خندد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر