بعدتر یکی دیگر نوشته بود که خیابان نوروزیان برای من یادآور خودکشی است چون چند نفر دیگر دور و برش خودکشی کرده اند. یاد آن دوستم افتادم که اقدام به خودکشی کرده بود اما نمُرده بود. درباره اش قبلا جایی نوشته بودم.
شبی از شب های زمستان که سرکها یخزده بود و ما یکهو هوس درست کردن مُربای هویج کرده بودیم. نشسته بود تا یکِ شب با یکی چَت کرده بود در یاهو مسنجر و بعد یکهو تصمیم گرفته بود خودش را بکشد. فردایش به من زنگ زدند که بدو برو ببین دختر خوب است یا نه که نفسم برآمد تا رفتم اتاقش و دیدم خوب نیست اصلا. آمبولانس و شفاخانه و شستشوی معده و سِرُم و یک شب روی زمین سرد شفاخانه خوابیدن و گریه و قصه و بعد برگشتیم خوابگاه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر