۱۳۹۶ اسفند ۵, شنبه

...

داشتم فکر می کردم چه جوری از آدمی کتابخوان و اهل فکر و مطالعه تبدیل شدم به آدمی که سالی یک کتاب هم نمی خواند و هر روز دارد بیشتر از قبل دارد به سطح می آید. به چیزهای احمقانه فکر می کند و آنقدر در روزمرگی ها غرق شده است که خودش از خودش تعجب می کند.
سیر نزولی یک آدم یعنی همین! همین که اینقدر احمق شوی که برایت چیزهای بی اهمیت مهم شوند و خودت را درگیر مساِل پیش پاافتاده کنی! یعنی همین قدر احمق!!!
...

۱۳۹۶ بهمن ۱۳, جمعه

...

بعضی طعم ها و مزه ها را هرگز نمی توان دوباره تجربه کرد،بعضی لحظه ها انگار می مانند در جایی ته ته ذهنت و هر کار می کنی بعدها دیگر برنمی گردند.
امروز مردی را دیدم که به ساندویچش گاز می زد،رفتم به سالهایی که ساندویچ نان و پنیر درست می کردیم و با ولع گاز می زدیم. مزه ای که بعدها با هیچ نان و پنیری دیگر برنگشت. مزه ای که تا امروز زیر دندانم است و دلم می خواهد باز تجربه اش کنم اما نمی شود،دیگر آن مزه برنمی گردد.
...