۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

آسمان اسلام همه جا همین رنگ است!

رفته بودیم هند. سرزمین هفتاد و دو ملت که می گفتند را دیدیم،البته عجالتا دهلی،پایتخت را. روز اولی که در دهلی بودیم به دیدن یک بنای تاریخی به نام سرخ قلعه یا به قول خودشان لال کیله (قلعه) رفتیم. از آنجا هم به دیدن مسجد جامع دهلی که بزرگترین مسجد مسلمانان است رفتیم. ساعت کمی از هفت شب گذشته بود و هوا داشت کم کم تاریک می شد. محله بسیار بسیار شلوغ بود. بیشتر دور و بر ما مسلمان ها بودند،رهگذران،فروشنده ها و بیشتر آنها که می دیدیم. به مسجد رسیدیم.از پله های زیادی بالا می رفتیم تا به مسجد می رسیدیم و ما رفتیم. می خواستیم داخل شویم که مردی با چوبی در دست مانع ما شد. به او و بچه اشاره کرد و به هندی چیزی گفت. نفهمیدیم. دوباره تکرار کرد،نفهمیدیم. آخر با چوبی که در دستش بود تابلویی را نشان مان داد. روی تابلو به هندی و انگلیسی نوشته شده بود بعد از عصر زنان حق ورود ندارند.آن همه ذوق و شوقی که برای دیدن مسجد داشتم از بین رفت. ناراحت شدم و توی دلم گفتم بله! اسلام اسلام است. همیشه سر ستیز با زنها را دارد. حالا می خواهی افغانستان باش یا هند! او هم نخواست داخل برود و گفت حالا که تو نمی روی من هم نمی روم و برگشتیم. 
...