۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۹, جمعه

...

دیشب خوب نخوابیدم. از خواب بیدار می شدم دوباره می خوابیدم. خواب بد دیدم. همه جا تاریک بود، برق نبود، می خواستم بروم اتاق بچه چکش کنم که همه چیز خوبست اما هیچ جا را نمی دیدم، سعی کردم فلش موبایل را روشن کنم اما روشن نمی شد. همه جا تاریک بود. کورمال کورمال رفتم اتاق بچه، خوب بود، در جای خود خوابیده بود، برش داشتم آوردم اتاق خودمان و کنار خودمان خواباندمش. یکهو از خواب پریدم، رفتم دستشویی، برگشتم بخوابم که او پرسید بچه را چک کردی؟  گفتم نه. چرا؟ بلند شد رفت اتاق بچه، چک کرد و برگشت. گفت یک خواب بد درباره بچه دیدم. وحشت زده گفتم من هم! او خوابش را تعریف کرد، من هم خوابم را تعریف کردم. 
کمی ترسیدم، او هم شاید ترسید اما چیزی نگفتیم، همدیگر را بغل کردیم و سعی کردیم بخوابیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر