۱۳۹۹ مرداد ۲۵, شنبه

...

وقتی بچه بودیم عطر و ادکلن در زندگی ما جایی نداشت. بابا یک روغن موی معطر خریده بود که رویش یک دختر پاکستانی/هندی با موهای مواج و بلند بود و ننه همیشه شیشه روغن مو را که اتفاقا دیزاین قشنگی هم داشت می گذاشت توی کمد ظرفها جایی بین لیوانهای شیشه ای قشنگی که داشتیم و یک جورایی دکوری بودند. نمی دانم کسی از آن روغن مو‌ استفاده هم می کرد یا نه ولی تا مدتها همان جا بین لیوانها بود.
بعدها که نوجوان‌ شدم ‌اولین عطر زندگی ام را خریدم. از این شیشه های کوچک تی رُز که فکر کنم ‌آن وقتها یک جورایی مد بود و خیلی بوی حرم ‌می داد. دوستش داشتم و گه گداری استفاده می کردم. 
بعدتر دانشگاه رفتم و از این شیشه های کوچک که باید می رفتی پر می کردی خریدم. اسپری ای نبود و سرش از این دایره های گرد داشت که می چرخید و باید می مالیدی به خودت. همان وقت عطری خریدم که بعدا شد عطر سالها و سالهایم. 
خوابگاه که بودم عطر هم اتاقی ها را گاهی میزدم که به یکی شان ‌شدیدا حساسیت داشتم و آب بینی و چشمم با هم راه می افتاد و شروع می کردم به عطسه زدن اما با اصرار احمقانه ای همچنان دلم می خواست همان را بزنم و عطسه کنان و با آبریزش بینی و چشم بروم‌ سر کلاس. 
عطر خودم ‌را پیدا کرده بودم و از قزوین و مشهد و کابل همان را می خریدم، شاید اصل نبودند اما عطرشان شبیه هم ‌بود یا شاید به هم‌ نزدیک‌ بودند. اینجا که آمدم رفتم و یک‌ شیشه بزرگش را خریدم، خلاص شد و باز خریدم. زیاد ازم می پرسیدند عطرت چیه و من ‌با هیجان اسمش را می گفتم، دوست داشتم همه از همان بزنند. 
چند روز پیش دیدم که این ‌شیشه هم دارد تمام می شود، یکهو هوس کردم ‌یک چیز دیگر را امتحان کنم. هیچ ایده ای نداشتم که کدام را دوست دارم، آنلاین که نمی توانستم ‌امتحان‌شان کنم. از روی اسم و رسم و شانسی یکی شان را انتخاب کردم. 
عطر جدیدم دو روز پیش رسید. بازش که کردم ‌فکر کردم‌ من این را نمی خواهم. عطر خودم را می خواهم. گفتم می برم پس می دهم. دل دل کردم. امتحانش کردم باز گفتم نه من عطر خودم را می خواهم. 
امروز که زدم و آمدم‌ سر کار دیدم دوستش دارم. داشتم فکر می کردم چرا برای تغییر یک شیشه عطر اینقدر دل دل کرده بودم، پشیمان شده بودم و باز خواسته بودم همان قدیمی را بگیرم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر