۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

اولین چین عمودی پیشانی



دو روز مانده به سی و سه سالگی اولین چین پیشانی ام را دیدم. داشتم مسواک می زدم و با خودم به خیلی چیزها فکر می کردم. داشتم به خواب دیشبم فکر می کردم اما یادم نمی آمد که دقیقا چی بود. به حرفی که دو روز پیش دوستم زده بود و بعد داشتم به خودم یادآوری می کردم که باید امروز به بانک زنگ بزنم و یک مساله مهم را ازشان بپرسم. هنوز داشتم به بانک و آن مساله مهم فکر می کردم که یکهو خودم را در آینه دیدم. دیدم که روی پیشانی ام چین افتاده است. دوباره نگاه کردم،یک چین ساده نبود. وسط پیشانی هم نبود که بگویم به خاطر این همه اخم کردن در تمام این سالها کم کم پیشانی ام یاد گرفته است که خودش برای خودش اخم کند. دقیقا بالای ابروی چپم یک چین عمیق عمودی افتاده بود. هنوز داشتم مسواک می زدم که این چین عمیق عمودی را دیدم و به خودم گفتم که بفرما! درست پیش از آنکه باخبر شوی لحظه پیر شدن تو ناگزیر می شود و همین طور به مسواک زدنم ادامه دادم. با خودم گفتم هنوز دو روز مانده که من سی و سه ساله شوم و خیلی زود است که پیشانی ام چین بیفتد آن هم به صورت عمودی! هنوز داشتم به چین پیشانی ام فکر می کردم که صدای جیغ کتری روی گاز را شنیدم و مسواک را خلاص کردم و به سمت آشپزخانه دویدم. 
... 



۲ نظر:

  1. ده یک دانه چین، ایقه دل می زنی، بیا صورت ما را ببین که چینستانی است برای خودش

    پاسخحذف
  2. من هم دارم یک دانه چین وسط ابرویی درمیارم. و چند تا چین افقی پیشانی. یک وقتی هر چه تلاش میکردم یک ذره هم چین نمیافتاد پیشامی ام . حالا خودشان ردیف کنار هم نشسته اند و میخندند به ریشم.

    پاسخحذف