دوستم می گوید فلان ویدئو را دیدی؟ فلان خبر را شنیدی؟ می گویم نه! می گوید همه فیس بوک پر است از آن ویدئو. می گویم فیس بوک ندارم. دوست دارد زود بهم نشان بدهد که ببین این را زده اند، ببین این کشته شده. می گویم نمی خواهم ببینم، نمی خواهم بدانم.
"او" می داند که علاقه ای به شنیدن اخبار بد و ویدیوهای غمگین ندارم هیچ وقت نمی گوید بیا این ویدئو را ببین، بیا این خبر را بخوان. اگر بخواهد بدانم حتما می گوید.
شده ام مثل بچه که اول هر قصه ای که می خواهم بگویم از این طرف و آن طرف زود می پرسد: is it sad؟ اگر بگویی بله غمگین است می گوید نگو. دقیقا شده ام مثل بچه که نمی خواهم هیچ خبر بدی بشنوم، خبر کتک خوردن این، کتک زدن آن، کشته شدن این، کشته شدن آن. گاهی یک خطی در توییتر می خوانم، عکسی چیزی می بینم اما ازش می گذرم.
همان کبکی هستم که سرش را کرده زیر برف و فکر می کند زیر برف بماند بهتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر