۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

...

دوستی داشتم که می گفت هیچ وقت نمی خواهم بروم بالای کوه،می ترسم یکهو دچار جنون آنی شوم و خودم را از آن بالا پرت کنم پایین. من هم این وقتها همه ش فکر می کنم که هر لحظه ممکن است بپیچم داخل سرکهایی که نباید بپیچم،از چراغ قرمزی رد شوم که موترها از طرف دیگر می آیند و ممکن است بزنند لهم کنند،خودم را محکم بزنم به جایی که نباید بزنم. نمی دانم چرا این وقتها دایم این فکرها از ذهنم می گذرد و می ترسم که دچار همان جنون آنی شوم و بعد دیگر نباشم!
...

۱ نظر:

  1. عجیبه! من هم همین حسها را خیلی وقتها دارم وقتی از بالای ساختمانی پایین رو نگاه میکنم، یا حتی وقتی دست ادمی چیزی میبینم که با احتیاط میبره مدام تو فکرم میاد که بزنم زیر دستش، یا حتی تو یه جلسه ساکت به فکرم میاد یهو جیغ بکشم چی میشه اسم خاصی داره این فکرها؟ یک جور بیماری روانی مثلا؟؟؟؟ آتوسا

    پاسخحذف