۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

از زن بودن

امروز با خانمی که به نظرم کم سن و سال بود گپ می زدم،از کودکانش گفت. با تعجب پرسیدم مگر کودک هم دارد؟ گفت دو کودک  دارد و یکی را هنگامی که 15 ساله بوده به دنیا آورده و دیگری را زمانی که تازه از مکتب فارغ التحصیل شده بوده و هنوز چند وقتی بیشتر از تولد طفل دوم نمی گذرد. بسیار متعجب شدم و بعد به کسانی مانند این خانم فکر کردم که در سنین پایین با دوست پسر خود صاحب فرزند می شوند و اغلب هم دوست پسر راه خود را می گیرد و می رود و مانند همیشه زن می ماند و کودکی در شکم یا کودکی که تازه متولد شده و تمام بار مسئولیت و بزرگ کردن کودک را او باید به تنهایی به دوش بکشد. 
گزارشی که چند وقت پیش در بی بی سی/دویچه وله خوانده بودم یادم آمد.گزارشی درباره زنان روسپی جنوب شرقی آسیا و کودکانشان. کودکانی که حاصل رابطه زنان روسپی با مردانی است که شاید فقط یک بار می بینندش و بعد مرد می رود پی زندگی ش و از این رابطه کوتاه کودکی به جا می ماند که فقط مادر دارد و هیچگاه رنگ پدر را نمی بیند. اول برای آن زنها ناراحت شدم و حقی که از آنها تلف می شود حال آنکه این کودک حاصل یک رابطه مشترک و کاملا مساوی است اما در بیشتر موارد این چنینی زن است که باید تمام مصائب داشتن این کودکان ناخواسته را به دوش بکشد و با تمام مشکلاتش بسازد. بعدتر به کودکانی فکر کردم که بدون اینکه بخواهند،بدون اینکه حق انتخابی داشته باشند وارد این دنیا می شود و در فضای آن چنانی رشد می کنند و از خیلی مزایای عادی و طبیعی که بیشتر کودکان دنیا برخوردار هستند محرومند.
امروز زیاد به آن زنان و کودکان فکر کردم و به دوست کم سن و سالم با دو کودک 5 ساله و 1 ساله که تازه می خواهد درس در دانشگاه را شروع کند و آینده فرزندانش را بسازد.
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر