۱۳۹۹ دی ۳۰, سه‌شنبه

...

شش هفت ساله بودم و داشتم با بچه های کوچه بازی می کردم. ننه موهای بلندم را دُم اسبی بسته بود و من نشسته بودم روی زمین و یکی از بچه های کوچه داشت مشت مشت خاک‌ روی سرم می ریخت. من نشسته بودم و نگاه می کردم. بی بی آمده بود و مرا در آن وضعیت دیده بود، دستم را گرفته بود و با خود به خانه یکی از آشنایان‌ که زنش آرایشگر بود برده بود. با موهای پُرخاک و بلند رفته بودم داخل خانه آرایشگر و با موهای کوتاه آمده بودم بیرون. بی بی از موی بلند و دامن دراز و چادر اَلَخ پَلَخ خوشش نمی آمد، دایی همیشه به شوخی می گفت روزی اگر مادرم رییس جمهور شود دستور می دهد همه زنها بدون چادر و دامن بیایند بیرون. 
در دوره های مختلف مدل مدل مو را امتحان کرده ام، کوتاه، بلند، فرفری، صاف، رنگ‌روشن، رنگ‌تیره و هرگز فکر نکرده ام که بلندی و کوتاهی موی من مربوط به کس دیگری می شود. هر وقت خواسته ام هر کار خواسته ام‌ با موی خود کرده ام، هرگز از کوتاهی بیش از حدش نترسیده ام که به قول زهرا که دوران دانشگاه کسی گفته بود حیف نیست موهایت را کوتاه می کنی و زهرا گفته بود حیف فقط جان‌ آدمیزاد است. 
امروز همکارم‌ با موی خیلی کوتاه آمد داخل و همکار دیگرم گفت واو! انقلاب کردید شما! به شوخی گفتیم‌ حالا نوبت توست. گفت فکر نکنم شوهرم‌ اجازه دهد که اینقدر موهایم را کوتاه کنم. همان جا هزار قصه آمد به ذهنم از زنانی که شوهرشان، پدرشان، مادرشان، برادرشان اجازه نداده اند موهای شان را کوتاه کنند. بعضی حتی با این آرزو مُرده اند که بتوانند موی خود را کوتاه کنند. همکار فیلیپینی ام در بامیان می گفت برادرم‌ اجازه نمی دهد موهایم آنقدر کوتاه باشد که پشت گردنم دیده شود و من با تعجب به موهای بلندش نگاه می کردم. 
بَدَنِ من، انتخابِ من از همین چیزهای ساده و پیش پاافتاده شروع می شود که زنها در خیلی جاهای دنیا حتی اختیارِ سَرِ خود را ندارند. 
پ.ن۱: دلم می خواست بیشتر از زن آرایشگر فامیلمان بگویم که در آن‌ سالها که دور و برمان‌ پر از زنهای موبلند و موسیاه با پیراهن و شلوار و روسری و چادر بود، او در خانه اش با موی کوتاهِ رنگ‌شده با بلوز نیم آستین و دامن کوتاه باعث تعجب منِ شش هفت ساله شده بود، آنقدر که بعد از سی سال هنوز یادم‌ است.
پ.ن۲: چند روز پیش پستی از فرانک‌ عمیدی دیدم‌ درباره مدل موهای مختلفش که قشنگ و متفاوت و جالب بودند و توصیه کرده بود که دیگران‌ هم تا می توانند با موهای خود بازی کنند و همان جا با خودم‌ فکر کردم کاش همه زنها این شانس را داشتند تا هر کار می خواهند با سَرِ خود/بدنِ خود بکنند.

همین امروز یکی از مشتری های همیشگی مان که یک زن چینی است بعد از مدتها مرا دید و گفت واو موهات را کوتاه کردی. من عاشق موی کوتاهم اما شوهرم اجازه نمی دهد موهایم را کوتاه کنم. چیزی نگفتم، بعدتر گفت واقعا کیوت است موهات. گفتم یک دفعه امتحان ‌کن. گفت متاسفانه که شوهرم‌ نمی گذارد، با اینکه موی من است اما ... بقیه جمله را نگفت و رفت.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر