۱۳۹۶ آبان ۱۶, سه‌شنبه

...

چند روز پیش دیدم پسر عمه ام در فیس بوک ادم کرده است. رفتم صفحه اش تا مطمین شوم خودش است. عکسهای مردی را دیدم که موهایش سفید شده بودند،ته ریش و سبیلش سفید شده بودند و من نمی شناختمش. من پسر عمه ام را نشناختم،پسر عمه ای که تمام بچگی ما با هم گذشته بود،او خانه ما بزرگ شده بود و ما خانه آنها. دو سال از من بزرگتر بود اما من باور نمی کردم همین مرد موسفید توی عکسها پسر عمه ام است.از آنجا که در انتخاب دوستهای فیس بوکی محتاط هستم دل دل کردم که ادش کنم یا نه. سالها بود که ندیده بودمش،از عقایدش بی خبر بودم،از نگاهش به آدمها بی خبر بودم.
به خودم گفتم به یاد تمام بچگی ها و خاطرات کودکی ادش می کنم و درخواست دوستی اش را قبول کردم.
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر