۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه

...

آن سالها ما در ادبیات و داستان غرق شده بودیم، دیوانه وار کتاب می خواندیم و مجله می خوادیم، داستان می نوشتیم و درباره داستان گپ می زدیم. 
همان سالها بود که با هوشنگ گلشیری آشنا شدیم. 
هوشنگ گلشیری را با شازده احتجاب شناختم و بعدتر با آینه های دردار و داستان های کوتاه و بعدتر جن نامه. عاشق نثر خاصش بودم و گاهی در داستان هایم تقلیدی ناشیانه می کردم از نثرش. شهریار مندنی پور و آصف سلطان زاده هم شاگردانش بودند که نثرشان شبیبه گلشیری بود و من دوست شان داشتم. 
گلشیری و دوستانش کارنامه را راه انداخته بودند و ما مجذوب سبک خاصش بودیم. سعی می کردیم تمام شماره هایش را پیدا کنیم و کلمه به کلمه بخوانیم. 
امروز سالروز درگذشت هوشنگ گلشیری است. بیست سال از درگذشتش می گذرد و من باورم نمی شود که بیست سال گذشته از آن روزهایی که ما هجده نوزده ساله های بی قرار هر طرف بال بال می زدیم تا بیشتر بخوانیم و بدانیم .

یک دفعه دلم خواست بروم و کمی گلشیری بخوانم امروز. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر